در مهمانی ستاره ها
نگاه روشن که بود
که همچون آوازی بی کلام
مرا می رقصاند
در آستانه آن شب
خورشید چشمان که بود ؟
که سلام مرا به صبح می رساند؟
پ . ن 1 : دوستان عزیز از اونجا که خبر کردن همه ی دوستان در هنگام اپدیت شدن این بلاگ خیلی دشوار هست و خیلی اوقات برخی از دوستان از قلم می افتن و ممکنه کلآ دوباره خبر کردنشون نشدنی باشه. و اینکه خیلی از دوستان در "فیس بوک" و "پلاس" و "آر اس اس" مارو دنبال نمیکنند و این بلاگ تنها راه ارتباطیشون با ما هست. لطفآ یاهو ای دی های زیر رو به مسنجر یا ایمیل لیست خودتون اضافه کنید که با یک پیغام بتونیم همدیگر رو از اپدیت شدن وبلاگ هامون خبر کنیم . با تشکر از شما nothing_of_nothing@yahoo.com mr_wizen@yahoo.com پ . ن 2 : به زودی به یک وبسایت شخصی کوچ خواهیم کرد و از خبر نامه استفاده میکنیم و این مشکلات حل خواهد شد .
من که
دارم می روم
ولی تو بگو که چطور
تمام آسمان را درون
چشمهایت جای می دهی
و بعد می روی به سمت
سه راه طالقانی
پ.ن:من اشتباهی بودم
امروز از شعر خبری نیست
من مردم جنسی از درون نرم و از بیرون سخت شاید به رویه خودم نیارم رفتنش را شاید زود فراموشش کنم ولی همیشه در اعماق دلم می ماند جایی که هیچ وقت دوست ندارم سری بهش بزنم
خسته شدم از بس بی احساس خطابم کردن خسته شدم از بس به جنسیتم توهین شد
من یه مردم و هیچ پیوندی رو مقدس تر از دوستی نمی دانم ..من هزاران مرد وفادار دیدم و هزاران زن بی وفا ....تو این دنیا همه چیز نسبیه ولی باور بکن با احساس تر از مرد نیست ...
پ.ن:روز مرد و با تاخیر به خودم و محسن تبریک می گم و همین طور رها شدن از قید بند یه رابطه مریض و به خودم تبریک میگم
سراغم را از کدام
درخت گرفته ای
از کدام رود
حال که آمدی
در این نیمه خرداد
دلم فقط شعر می خواهد
شنیده ام وقتی نبودی
شاعر شدی
از که رسم شاعری آموختی اینگونه
پ.ن:خدای خوب خواب تو کتابم منی یه خشکه رو تخت خوابم
خدای خوب خشم و قتل و فتوا و گریه های من به شعر یغما
هر دوی ما ناخوش
تیغ ابریشم کش
مرد سر بر دیوار
دزد بوسه سیگار
زن شک و تردید
زن در خود تبعید
تن هر دو تنها
مرد جوراب به پا
ما بهاری وسط پائیزیم
عاشقانه های حلقه آوزیم
برگ زردیم و فرو می ریزیم
من و تو دوباره بر می خیزیم
هر شب ما دلگیر
شب از فردا سیر
چشم شوری بی اشک
شهیار قنبری
سیب گاز زده را به باغچه انداختی
گفتی چرا به جای چنار
سیب نمیکارید ؟
حالا ، دوباره بهار است
پاهام در خاک نرم باغچه
دست ها
بازِ باز
امشب باران اگر بیاید
امسال
خودم سیب خواهم داد ...
پ . ن : این طرح یادگار روز های همراه بودن کسی در جاده های حوالی دماوند است .
پ . ن : از دوستانی که ای-دی ما رو اد و اطلاع رسانی رو ساده کردند تشکر میکنم .
فکر می کردم
کمی شاعرم
..................
بدون چشمهایت
هیچ ندارم
چشمت را به من بخش
تا ابدیت
پ.ن:چشم تو شعر چشم تو شاعر است من دزدشعر های چشم تو ام
یادت هست آن روز
در خیابان فریاد می زدی
صدایت گویی می لرزید
و دست و پاهایت
یادت هست
وقتی صدایی بلند آمد
چگونه اشک می ریختیم
یادت هست
مثل کودکان کوچک
می دویدیم و بازی می کردیم
یادم هست
که ایستادی و فریاد مرگ بر سر دادی
و در آغوش کشیدی مرا و
بر زخمهایم مرهم گذاشتی
برگ ها ،خسته میریزند
گنجشک ها اما
شاخه ها را دو دستی چسبیده اند
همیشه
پ . ن 1 : دوستان عزیز از اونجا که خبر کردن همه ی دوستان در هنگام اپدیت شدن این بلاگ خیلی دشوار هست و خیلی اوقات برخی از دوستان از قلم می افتن و ممکنه کلآ دوباره خبر کردنشون نشدنی باشه.
و اینکه خیلی از دوستان در "فیس بوک" و "پلاس" و "آر اس اس" مارو دنبال نمیکنند و این بلاگ تنها راه ارتباطیشون با ما هست. لطفآ یاهو ای دی های زیر رو به مسنجر یا ایمیل لیست خودتون اضافه کنید که با یک پیغام بتونیم همدیگر رو از اپدیت شدن وبلاگ هامون خبر کنیم . با تشکر از شما
nothing_of_nothing@yahoo.com
mr_wizen@yahoo.com
پ . ن 2 : به زودی به یک وبسایت شخصی کوچ خواهیم کرد و از خبر نامه استفاده میکنیم و این مشکلات حل خواهد شد .
نمیدانم تورا بیشتر دوست دارم
یا باران را بی اختیار
صدایش که می آید می دوم
بی چتر
پ.ن:امشب حتی اگر نباشی هم من خوشبخت و خوشحالم با باران عشق بازی خواهم کرد.
پ.ن1:می دانی که امشب چقدر دلم
................................
و بازهم نقطه
به پرستیدن اگر اعتقاد داشتم
ترجیح می دادم
خدایم شاعر باشد
تا به یک شعر
تا ابد گرفتارم کند
پ.ن:ندارد
دیگر از چشم هایت
شعری نخواهم سرود
اصلآ ، با شعر نمیشود
میروم اینبار
نقاشی بیاموزم
پ . ن۱ :ممنون از همه ی دوستان خوبم که تولدم رو تبریک گفتن و از محسن عزیز که به یاد من بود و
عرض شرمندگی بابت تاخیرم. همه ی کامنت های شما دوستان که سرشار از لطف ودوستی بود ، به نشانه ی احترام پاسخ داده شد . با تشکر فراوان از تک تک شما بزرگواران.
برای داشتن نگاهت
سبیل داگلاسی که هیچ
حتی از این بستنی
طالبی هم خواهم گذشت
خلاصه بگویمت
...........................
این نقطه ها حرف های بسیارند
حیف که خلاصه گفتمشان
پ.ن:این پست مخاطب خاص ندارد
این پست فقط در مورد نگاه های روزمره ای هست که همه با آن
رو به رو می شویم
پ.ن 2: این پست مخاطب ندارد ولی تب دارد مریض است بسیار
پ.ن3:این پست تقدیم می شه به دوست عزیزم و نویسنده این بلاگ محسن که فردا تولدشه
آن بالا های رود
پیراهنت را میشویی
و من ناگهان
پایین های رود
هوس آبتنی میکنم
امروز
جمعه بازار
در ازدحام نگاه ها
هیچ نگاهی هیچ لبی هیچ چهره ای
همانند آن روز که تو را دیدم دلم را نلرزاند
هر روز جمعه
همان جا سیگاری آتش می کنم
به امید نگاهی تازه
در تو
عاشقانی بزرگ
بر گردِ خوشهی گندمی
غزل میخوانند.
در من
خستگانی کوچک
بر بستر کوچهها
پریشانند.
سید علی صالحی/پیشگو و پیاده ی شطرنج
خسته ام
نه اینکه بخوام دوباره چس ناله کنم ... نه
خسته از اینم
که چرا کسی
روی تخت
برایم شعر نمی گوید......
باور کن
همین صحبت از نسیم
همین گفتگوی ساده که
" راستی آن طرف ها هوا چطور است؟"
عین زندگیست
وگرنه خودم شنیده ام
که آنجا دیر تر روز میشود
و حالا برعکس همه ی سالهای با هم بودن
این منم که هر روز
زود از تو
به خورشید
سلام میکنم
تا روزی که "جهان" و "جهاد" هم وزن باشند
جهان جای شادی و لبخند ما نخواهد بود
پ . ن : دوستان خوبم کلیه ی نوشته های این وبلاگ ، نگاشته ی خود ما هستند. در غیر این صورت نام نویسنده و منبع حتمآ ذکر خواهد شد . کپی کردن مطالب این وبلاگ "با" و "بی" ذکر منبع هیچ مشکلی ندارد.
حیرت اور نیست؟
سالها
با همین نگاه و لبخند
رویای سالهای پیلگی این مردمان صبور را نظاره کنی
و بعد
دوباره راهت را بگیری
بروی سمت چهار راه ولیعصر
و
دوباره بوی بهار و
جفت گیری گنجشک ها
پ . ن : این وبلاگ دو نویسنده دارد . ما محسنیم . از شما دوستان تشکر میکنیم بابت حضورتان در این وبلاگ جدید...
دیگر درست نمیفهمم
باد
از کدام سمت می آید
میرود کدام سو
از وقتی که رفته ای
با آن
موهایت...
شراب که تمام شد
شعر را شروع کن
فقط حواست باشد
هیچ شمعی روشن نماند
خانه پر از پروانه خواهد شد
ماه برای هیچ شاعری
اتفاق ساده نیست
بر قوص هر شب تاریک که بنگری
همیشه کسی هست تا به دنیا بگوید
شاعران هنوز بعد از این همه سال
اینهمه بند
اینهمه رنج ...
من
یک نقطه دارد
تو
دوتا
و
ما
نقطه ندارد
"..." نماد ادامه نیست
فقط برای حفظ حرمت اعداد است که من سالهاست
مینویسمش:
من
تو
ما...
چشم هایت را بر زمین ندوز
این دانه
جوانه نخواهد زد
نهال نخواهد شد
درخت نخواهد شد
میوه نخواهد داد
چشم هایت را بر زمین ندوز
سنگریزه سبز نمیشود
که دیگران مدام به اشتباه می افتادند
که انتخاب واحد او را کرده است !!!
و دور چند کلمه خط کشید
پدر کلمه ها را خواند
و
اولین شعر تاریخ متولد شد
عزیزم
بیرون پنجره یاکریما دارن کن همدیگه میزارن
من ولی تنهایی پشت پنجره نشستم ، بهمن کوچیک دود میکنم